ملت بدون تاریخ  محکوم به اشتباه است

امام(ع) در منزلگاه ذو حسم خطبه‌ای خواندند که هم قافله خودشان وهم لشکر حر مخاطب آن بودند. ایشان در این خطبه علت بی‌وفایی کوفیان را بیان می‌کنند. مقصود بیان تاریخ نیست.
کد خبر: ۱۴۶۵۴۹۹
نویسنده حجت‌الاسلام علوی‌تهرانی
ملت بدون تاریخ  محکوم به اشتباه است
 
مقصود این است که اگر امام عصر(عج) تشریف آوردند، ما این بلا راسرایشان نیاوریم.ما هم درحکم نویسندگان نامه به پسر پیغمبر(ص) هستیم. عَجِّلْ گفتنِ ما، همان نامه‌های ما است. من بنای تاریخی ندارم؛ اما باید از تاریخ عبرت گرفت. ملتی که تاریخ نداند، محکوم به تکرار اشتباه است. چه شد که مردم کوفه از امام دست برداشتند؟ دلیل دنیازدگی بود.امام(ع) در منزلگاه بَیضه خطبه‌ای خواندند که هرمسلمانی با سلطان ستمگری مواجه شودکه با سنت پیغمبر(ص)به مخالفت برمی‌خیزد اما در مقابل چنین حاکمی با عمل یا با گفتار اظهار مخالفت نکند، سزاوار است که خدا او را به دوزخ داخل کند. آگاه باشید بنی‌اُمیه پیروی از شیطان را بر خود لازم شمرده‌اند. اگر بر پیمان خود باقی باشید، به سعادت و ارزش انسانی خود دست یافته‌اید. امام(ع) در اینجا به این حقیقت مهم اشاره می‌کنند که: اسلام، نماز و روزه نیست؛ بلکه همراهی با حجّت خداست. درمنزلگاه عذیب الهجانات هم چهار نفر به امام(ع) ملحق می‌شوند که طرماح بن عدی راهنمای آنها بود. امام (ع) از کوفه سؤال کردند. طرماح گفت: مردم قلبا به شما ارادت دارند اما شمشیر آنها علیه شما است. اینجا دیگر حجت بر امام(ع) تمام می‌شود که مردم کوفه به‌هم ریخته‌اند. طرماح به امام(ع)عرض کرد: کشته شدن شما قطعی است. بیایید به کوه بنی‌طی برویم. ۲۰هزارنفر طائی را برای جنگ خدمت شما می‌آورم. امام (ع) فرمودند: با اصحاب حر پیمانی بسته‌ایم، نمی‌توانیم از آن بازگردیم و نمی‌توانیم از اینجا حرکت کنیم.
درباره منزلگاه رهیمه هم امام(ع) با شخصی به نام ابوهرم کوفی مواجه شدند. ابوهرم سؤال کرد: چرا مدینه را ترک کردید؟ حضرت فرمودند: آنها قصد ریختن خونم را داشتند. در منزلگاه قصر بنی‌مقاتل یک خیمه‌ای بود. امام(ع) پرسیدند: برای چه کسی است؟ گفتند: برای عبیدا... بن حر جعفی. عبیدا... بن حر از دوستداران عثمان است؛ که راهزن بوده است. امام حسین(ع) به خیمه او رفتند و به او فرمودند: در گذشته خطا بسیار کرده‌ای، آیا نمی‌خواهی بازگردی و من را یاری کنی؟ گفت: نفس من به مرگ راضی نیست؛ ولی این اسب من را بگیر! به خدا قسم هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته،مگر این‌که به آن رسیده. امام(ع) ازاوروبرگرداندند و فرمودند: نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو.در همین منزلگاه، عمرو بن قیس مشرقی همراه پسرعموی خود،خدمت امام رسیدند. عموزاده‌اش به امام(ع) گفت: سیاهی در محاسن شما از خضاب است؟ حضرت فرمودند: از خضاب است. آیا برای یاری من آمده‌اید؟ عمرو گفت: عائله زیادی دارم و مال بسیاری ازمردم نزدمن است. پسرعموی عمرو نیز همین پاسخ را داد. امام(ع) فرمودند: پس، از اینجا بروید! تا فریاد ما را نشنوید و ما را نبینید. هر کس صدای ما را بشنود یا ما را ببیند و اجابت نکند، خداوند او را با بینی در آتش می‌افکند. امام امر کردند که شبانه حرکت کنند. عقبه بن سمعان می‌گوید: امام(ع) یک لحظه خواب‌شان برد. وقتی از خواب بلند شدند، مکرر آیه استرجاع را تلاوت می‌فرمودند. حضرت علی‌اکبر(ع)علت را جویا شدند. حضرت فرمودند: در عالم رؤیا هاتف غیبی می‌گفت: این قوم شبانگاه در حرکت است و مرگ به استقبال آنها می‎‌آید. حضرت علی‌اکبر(ع) فرمودند: آیا ما برحق نیستیم؟ امام(ع) فرمودند: ما برحق هستیم. حضرت علی‌اکبر(ع) عرض کرد: پس ما را از مرگ باکی نیست.در زمینه منزلگاه قطقطانه، نامه عبیدا... به حر رسید. نوشته بود:قافله حسین(ع) رادر یک سرزمین بی‌آب و علف ببرو بر حسین(ع) سخت بگیر! امام(ع) فرمودند: تصمیم تو چیست؟ گفت: یک وادی هست و من مجبور هستم شما را آنجا ببرم. اسم آن وادی کربلا است. امام(ع) تا این اسم را شنیدند، فرمودند: خدایا! پناه می‌برم به تو از کرب و بلاء. امام(ع) در روز پنجشنبه دوم محرم سال ۶۱هجری وارد کربلا شدند و بعد روضه خواندند: در همین جا فرود آیید! اینجا مکان ریختن خون ما و محل قبرهای ما است. جدم به من چنین خبر داده است. 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها